رابرت گرین در این کتاب به شما یاد می دهد چگونه در تمام عرصه های زندگی قدرتمند شوید. رابرت گرین کتاب “۴۸ قانون قدرت” را در سال ۱۹۹۸ منتشر کرد که بعد از مدتی کوتاه جزء آثار پر فروش در عرصه بین المللی شد.
او حدود بیست سال درباره قدرت، تحقیقات گسترده کرد و تمام نتایج آن را در قالب چندین کتاب منتشر کرد. گرین در تمام تحقیقات خود به دنبال پاسخ این سؤال بود که چرا برخی افراد در طول تاریخ به قدرت دست پیدا می کنند و سرنوشت خود و دیگران را دگرگون می کنند.
قانون شماره ۳۰
فرض کنید که من به کشورم باز می گردم و می گویم: رفقا، شنیده ام که می خواهید اقتصاد را بهتر کنید، خب این برنامه من است، من وقتی رئیس جمهور شدم می خواهم این کار را انجام دهم. برای اینکه اقتصاد بهتر باشد باید در جامعه ارزش بیشتری به وجود بیاید. برای اینکه ارزش بیشتری به وجود بیاید ما باید سخت تر و هوشمندانه تر کار کنیم. به این معنا که به جای اینکه همه روز در فیسبوک باشیم. باید کار واقعی بیشتری انجام بدهیم. باید مطالعه کنیم و باید به خودمان آموزش دهیم و در کوتاه مدت هیچ چیزی واقعا تغییر نمی کند و دو دوره طول می کشد تا شروع شود تا وقتی که رئیس جمهور بعدی می آید می توان نتایج را دید.
پس در بلند مدت می توان مزایای آن را دید. وقتی این جمله را می گویم در حال رقابت با چه کسی هستم؟ من می خواهم جان را شکست دهم و جان می خواهد بگوید؛ رفقا اگر من رئیس جمهور شوم درآمد شما را صد دلار بیشتر می کنم. جان ۹۹ درصد آراء را می آورد و من تنها یک درصد و به همین دلیل است که مردم سیاست مداران را نقد می کنند که چقدر سیاست مداران دروغگو هستند. چطور می توانند این را بگویند و به قول خود عمل نکنند.
قانون شماره ۳۴
نسبت به رفتار خودتان وفادار باشید. مثل یک پادشاه رفتار کنید که با شما همان رفتار صورت بگیرد. به محض گفتن این جمله این فکر به ذهن بقیه می آید که یعنی تقلبی باشیم؟ نه اینطور نیست. در واقع باید از خود بپرسید چه چیزی شاه واقعی را شاه می کند؟ جواب احتمالا این است که او در یک خانواده خاص متولد می شود و یک تاج خوشگل بر روی سر خود دارد. این دلیل مناسبی نیست برای این که چرا کسی دیگر باید شاه باشد و شما شاه نباشید.
به یاد دارم وقتی یک دانشجوی بی پول کالج بودم و دوست داشتم بقیه را تحت تاثیر قرار دهم. مثل این که بگویند ما فرد متشخص یک و فرد متشخص دو را داریم و بعد یک دانشجوی بی پول، شما را جدی نمی گیرند، خب باید چکار کرد؟ خب باید به یک شکل خاصی لباس پوشید به شکلی که یک دانشجوی بی پول اینطور نیست. بنابراین در مرتبه ی دیگر به شکلی دیگر با شما برخورد می شود. ما می توانیم این تاثر را داشته باشیم.
قانون شماره ۴۵
درمورد نیاز به تغییر نصیحت کنید اما هیچگاه یک مرتبه اصلاحات را انجام ندهید. این موضوع مرا یاد زمانی می اندازد که بچه بودم و راکی را می دیدم، او خیلی زود از خواب بیدار می شد و وقتی هنوز هوا تاریک بود تخم مرغ خام می خورد و می رفت که بدوئد. من تصمیم گرفتم این کارها را انجام دهم اما هیچکدام از آنها را عملی نکردم. به همین دلیل است که بیشتر دولت هایی که احساسی برخورد می کنند، نمی توانند دوام بیاورند.انسان ها پر از عادت هستند، آنها عاشق صحبت کردن درمورد تغییر هستند اما وقتی زمان واقعی تغییر می رسد هیچکس نمی خواهد آن را عملی کند و فرایند بسیار کند می شود.
نویسنده: رابرت گرین
ترجمه: لیلا رضیئی