این کتاب توانسته عنوان پرفروشترین کتاب سال ۲۰۱۷ و قرن ۲۱ فرانسه را به خود اختصاص بدهد.
در سال ۲۰۱۷، نزدیک به یک میلیون نسخه از کتاب زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری (Your Second Life Begins When You Realize You Only Have One) به فروش رسید، حال آنکه برندۀ جایزۀ گنکور، معتبرترین جایزۀ ادبی فرانسه، در بهترین سالهای خود ۴۰۰ هزار نسخه فروش میکند. کتابی دوست داشتنی، با لحنی طنز آمیز و سرگرم کننده که می تواند به شما کمک کند تا به سوی یک زندگی جدید خیز بردارید.
داستان درمورد زنی است که مأموریتش برای درمان «روال معمول» و «روزمرگی»، او را به شادی مضاعف میرساند. “کامی” ۳۸ ساله همه چیز را برای شاد بودن دارد؛ شغل خوب، همسر دوست داشتنی و پسری بینظیر. با وجود این، احساس میکند شادی از میان انگشتانش لیز می خورد. همۀ آنچه که او میخواهد، راهی برای رسیدن به شادی است.
او سفری شگفتانگیز، خلاقانه و عمیق را آغاز میکند و قصد دارد زندگیاش را تغییر دهد و رویا های خود را به واقعیت تبدیل کند. کامی به صورت اتفاقی با مردی به نام «کلود» آشنا میشود که با توصیه های بکر و متفاوتش به او کمک میکند تا راه رسیدن به حس سرزندگی را پیدا کند.
روزمرگی در نگاه اول، بیماری بیخطری به نظر می رسد، ولی ممکن است آسیبهای بزرگی به افراد وارد کند: باعث شیوع مصیبت زندگی، سونامی ابهام روحی، بادهای مالیخولیایی فاجعه آمیز می شود. خیلی زود لبخند در معرض انقراض قرار می گیرد! نخندید، این حقیقت دارد! این پدیده هرچه بیشتر گسترش یابد، به افراد بیشتری آسیب می زند. روز مرگی ای که خوب مهار نشده باشد می تواند سطح اخلاق کشور را به طور محسوسی کاهش دهد.
رسانهها از اولین رمان رافائل ژیوردانو (Raphaelle Giordano) با عنوان (پدیدۀ دنیای نشر) یاد می کنند. برای کتاب اول یک نویسنده، کمتر پیش می آید که در باکس آفیس های معتبر ادبی هم تراز و بعضاً بالا تر از نام هایی چون گیوم موسو و مارک لوی قرار بگیرد. جالب است بدانید که این کتاب همچنان در میان پر مخاطب ترین آثار قرار دارد و تاکنون بیش از دو میلیون نفر آن را خریداری کردهاند.
این اثر حال آدم را خوب میکند و به بیشتر از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است. همچنین قرارداد ساخت فیلمی با اقتباس از این رمان، به تهیه کنندگی یان زنو و لوران زیتون منعقد شده است. کریستوف مانژل در مترو نیوز دربارۀ این رمان نوشته است: هرچه زود تر این کتاب را بخوانید زیرا یک زندگی بیشتر نداریم.
بخشی از کتاب
در تمام مدتی که داشتیم بالا می رفتیم، هرچند که بالن تقریباً بدون تکان و حرکت ناگهانی بود، اما دست کلود را رها نکردم. سرانجام از اینکه می دیدم کمتر از آنچه که خیال می کردم سرم گیج می رود متعجب شدم. احساس می کردم توی دلم خالی شده است. دهانم خشک شده بود و دستانم می لرزید، اما من آنجا بودم و همه چیز تحت کنترلم بود.
تجربۀ فوق العاده ای بود و دیدن مناظر از آن بالا نفس آدم را بند می آورد. آن قدر زیبا بود که اشک در چشمانم جمع شد. آن بالا، تازه فهمیدم دارم چهکار می کنم. می توانستم تا صدو پنجاه متری زمین بالا بروم. می توانستم ترس هایم را زیر پا بگذارم! یک جور احساس غرور شادی بخشی وجودم را فرا گرفت و لبخندی کنترل نشدنی گوشۀ لب هایم نقش بست.
همان لحظه کلود در گوشم گفت: لنگر بنداز کامی، لنگر بنداز…
وقتی دید متوجه منظورش نمی شوم برایم اصل لنگر اندازی مثبت را توضیح داد؛ تکنیکی بود که با استفاده از آن هرگاه می خواستیم حالت جسمی یا روحی خود در لحظه ای شاد را دوباره تجربه کنیم، آن لحظه را به یاد می آوردیم. ابتدا باید لنگر مربوط به لحظۀ با شکوهی از زندگی ام را تعیین می کردم. سپس یک واژه، تصویر و یا حرکتی را برای آن لحظۀ خوش و پر از آرامش در نظر می گرفتم. آن روز، در آن بالن تصمیم گرفتم انگشت کوچک دست چپم را محکم فشار بدهم.
زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه